بیکرانگی نزد هگل
هستیِ متعیّن، هستیِ کرانمند است و هستیِ کرانمند، بالطّبع، امکانِ بیکرانگی را به ذهن متبادر میکند. هگل در «منطق کبیر» مینویسد: «کرانمندی، تنها یک ’به فراسوی خویش رفتن‘ است.» ( ترجمهی میلر – صفحهی ۱۴۵) و نیز در «منطقِ صغیر» مینویسد: « حقیقتِ امر کرانمند، ایدهآلیتهی او [ یعنی نسبتِ او با امر بیکران] ست.»