فلسفه و تاریخ فلسفه از نظرگاه هگل

فلسفه نزد هگل برترین صورتِ روحِ مطلق است. روح مطلق، روح است آن‌گاه که خود را موضوع شناخت قرار می‌دهد و به خود می‌اندیشد. صورت‌های دیگرِ عبارتند‌ از هنر و دین. هم در اثر هنری و هم در فعالیتِ مذهبی، روح با خویش رویارو می‌شود هرچند ممکن است کسی که به این فعالیت‌ها مشغول است از این امر بی‌خبر باشد. اثر هنری همواره بیانی‌ست از ماهیّتِ خودِ ما و دین ( خصوصاً مسیحیّت) از دید هگل، اساساً، یک بازنماییِ اساطیری از کار روح در تحقّق‌بخشیِ ایده در جهان است. …

Read more

روح هگلی چیست؟

روح شاید مهم‌ترین اصطلاح در فلسفه‌ی هگل باشد. اصطلاحی که به‌تناسبِ اهمیّتش، بدفهمی‌های بسیاری را نیز موجب شده است. بسیاری از دانشجویان تاریخ فلسفه، «روحِ» هگل را امری آن‌جهانی و شبح‌گونه می‌دانند؛ نوعی موجود فراطبیعی که نخ‌های کنترل جهان ما را در دست دارد ( حتی Geist در آلمانی به لحاظ لغوی و ریشه‌شناختی با Ghost در انگلیسی مرتبط است.). اما حقیقت این است که روح نزد هگل امری کاملاً دنیوی و از جنس خود ماست. با این همه «فراطبیعی» نیز هست اما نه به معنایی که معمولاً از این عبارت مراد می‌کنیم…

Read more

مطلقِ هگلی چیست؟

استفاده‌ی هگل از اصطلاح “مطلق” منشاء کژفهمی‌های بسیاری‌ست. مع‌الوصف اصطلاح مذکور با فلسفه‌ی او سخت گره خورده است. هگل عمدتاً از این واژه به عنوان صفت استفاده می‌کند، مانند “ایده‌ی مطلق”، “دانش مطلق”، “دین مطلق” و “روح مطلق” و کمتر آن را به عنوان نام به کار می‌گیرد.
واژه‌ی “مطلق” پیشینه‌ای طولانی در فلسفه‎‌ی آلمانی دارد. نیکولاس کوزایی در جهلِ آموخته (De Docta Ignorantia – 1440)، absolutum را به معنی خدا به کار برد، به مثابه وجودی که از تمامِ تعیّناتِ کرانمند، از تصادفاتِ امور متضاد ( coincidentia oppositorum) استعلا دارد و برکنار است. …

Read more